مرحله اول : باید شوهری با جنبه داشته باشین که بینهایت هم دوستتون داشته باشه تا به هنگام کرم ریختن بهتون فحش خواهر مادرنکشه هه هه

مرحله دوم : باید ذهنی خلاق داشته باشین وتمام چیزهایی که وسیله برای کرم ریختن هستن رو خودتون پیدا کنین حالال من کارای خودمو میگم شاید شمام یاد گرفتین هه هه

اگه آقاییتون فشن میکنه هی با موهاش ور برین تا سفیدک بزنه هه هه البته من ور میرم نمیدونم چرا سفیدک نمیزنه فک کنم جنس چسب موش  خوبه هه هه

موهای ریش یا سیبیلشو بکشین هه هه موهای دست انقد حال میده بکشی هه هه دردشون میاد میخوان بکشنت ولی نمیتونن دلشون نمیاد آخی هه هه

آقایی من یه گردنبند داره که گوشی تلفنه و سیم تلفنش آویزونه ، هروقت اونو بندازه گوشیشو میگیرم میگم الوووو الوووو هه هه  ، انقد الووو الووو گفتم تلفنش سوخت دیگه نمیندازه

خیلی کارااای دیگه ام میکنه اما نمیگم تا ذهن خودتووون فعال شه هه هه

قبل سال تحویل مادر شوهرمینا خونه مادربزرگ شوهرم عزیز جون بودن ولی آقاییم نرفت باهاشون  خونه تهنا موند ونرفت اونجا که با خانومش حرف بزنه وبهمم قول داد که نخوابه وبیدار بمونه منم بیدار موندم ولی مامانم اینا خواب بودن بابامم که مغازه سر کار بودداشتن حساباشونو درست میکردن و...

1دقیقه مونده به سال تحویل با آقاییم حرف زدم تا سال نو با هم باشیم درست زمان سال تحویل انقد خوشحال بودم که گریم گرفت. خیلی خوشحال بودم که سال جدید کنار کسی هستم که واقعا دوسم داره ومنو بخاطر خودم میخواد وفقط من براش مهمم و ... خوشحال بودم چون دیگه مال خود خودم شده بود وتا آخر عمر کنارم بود.

اولین روز سال جدید آقاییم اومد دم خونمون دیدم وبهم اولین عیدی رو داد و بوچم کرد رفت . یه ربی پیشم بو منم کلی کرم ریختم و اذیتش کردم حالال بعدا براتون مینویسم چه کرمایی میریزم تاشماهم یادبگیرین رو شوهراتون پیاده کنین هه هه انقد حااال میده

مهتاب

من یه آجی دارم که اسمش مهتاب ولی در اصل دختر خاله آقاییم میشه . از وقتی تصمیممون واسه ازدواج با هم جدی شد آقاییم منو به مهتاب معرفی کرد چون هم سن من بود و میتونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم به عقیده خود آقاییم ولی نمیدونست که منو مهتاب خصوصیات اخلاقیمون انقد شبیه همه و مثل دو تاخواهر واقعی با هم مچ میشیم و پشت همو میگیریم و پدر آقاییمو در میاریم ما 2 تا شیطون هه هه  هه هه  وای چقد اذیتش کردیم و چه نقشه ها که براش نکشیدیم هه هه   هه هه

امروز بهترین روز از روزهایی بود که باآقاییم بودم آخه امروز از اول صبح همش قربون صدقم میرفت همیشه باهام مهربون اما امروز خیلی باهام مهربون بود .

میخوام دیگه از این بعد خاطراتمو بنویسم . . .